معنی ام زبیر

لغت نامه دهخدا

ام زبیر

ام زبیر. [اُم ْ م ِ زُ ب َ] (اِخ) یکی از عمه های پیغمبر اسلام بود. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 163).


زبیر

زبیر. [زُ ب َ] (اِخ) جهضمی، پدر زبیر راوی. رجوع به زبیر (... بن زبیر)، لسان المیزان و کتاب الجرح و التعدیل رازی ج 3 ص 580 شود.

زبیر. [زُ ب َ] (اِخ) پدر یوسف بن زبیر است و یوسف از او روایت دارد.

زبیر. [زُ ب َ] (اِخ) ابن هشام بن عروه. از روات خاندان زبیر عوام است. (از الجرح و التعدیل ابوحاتم رازی ج 2 ص 583). رجوع به کتاب «نسب قریش » تألیف ابوعبداﷲ مصعب زبیری چ ا.لوی پروونسال و زبیر (... بن عروه) شود.

زبیر. [زُ ب َ] (اِخ) ابن احمدبن سلیمان زبیری. رجوع به زبیری شود.

زبیر. [زُ ب َ] (اِخ) ابن عمرو کرمینی محدث، مکنی به ابوالجلال یا ابوالحلال.

زبیر. [زُ ب َ] (اِخ) ابن عبادبن حمزهبن زبیربن عوام. از راویان حدیث بود و از زبیر روایت دارد. فرزندش یحیی از او نقل حدیث کند. (از کتاب الجرح و التعدیل ج 2 ص 584).

زبیر. [زُ ب َ] (اِخ) ابن عروه بن زبیر عوام. از راویانست و از او حدیث نقل کرده اند. عبدالرحمان گوید که پدرم او را مجهول الحال میخواند. (از کتاب الجرح و التعدیل ج 2 ص 582). رجوع به لسان المیزان و زبیر (... بن هشام) شود.

زبیر. [زُ ب َ] (اِخ) ابن ابی اسید مالک بن ربیعه ٔ ساعدی انصاری. ابن غسیل در حدیث خود او را زبیربن منذربن ابی اسید خوانده و علی بن حسن بن ابی الحسن (بنقل ابومحمد) نام پدر او را ابواسید ضبط کرده است. (از کتاب الجرح و التعدیل ج 2 ص 579). رجوع به زبیر (... بن منذر) و زبیر (.... بن مالک) شود.

زبیر. [زُ ب َ] (اِخ) تمیمی بصری. از راویانست. وی از عمران بن حصین و یا (بگفته ٔ برخی) با واسطه ٔ یک تن از عمران بن حصین نقل حدیث کند و فرزندش محمدبن زبیر از او روایت دارد. نسائی یک حدیث درباب نذر از او روایت کرده است. عباسی دوری بنقل از ابن معین گوید: از محمدبن زبیر پرسیدند آیا پدرت از عمران حدیث شنیده است و او گفته است پدرم از عمران حدیث نشنیده است. ابوالعرب صقلی زبیر را در جمله ٔ ضعفاء یاد کند. (از تهذیب التهذیب).

زبیر. [زُ ب َ] (اِخ) ابن مالک (ابواسید) بن ربیعه. همان است که بعنوان زبیر (... بن ابی اسید) یاد گردید. برخی زبیربن مالک (یا زبیربن ابی اسید) را با زبیربن منذر یکی دانند. (از تهذیب التهذیب: زبیر ابن ابی اسید)، و در ذیل زبیر (... بن منذر) از آن کتاب آمده: مزی او را برادرزاده ٔ زبیربن ابی اسید داند اما ابن ابی حاتم آندو را یکی قرار داده و بخاری و ابن ابی خیثمه و ابن عدی و ابن سعد و ابن حبان تنها عنوان «زبیربن ابی اسید» را آورده اند.

زبیر. [زُ ب َ] (اِخ) پدرعبداﷲ و جد زبیربن عبداﷲ، و این عبداﷲ همان است که چون عبداﷲبن زبیر او را محروم ساخت، گفت: «لعن اﷲ ناقه حملتنی الیک ». و ابن الزبیر در پاسخ او گفت: «ان و راکبها». (از تاج العروس) (از منتهی الارب). رجوع به زبیر... بن عبداﷲ شود.

حل جدول

ام زبیر

عمه پیامبر اسلام (ص)


ام حکیم، ام زبیر

عمه پیامبر اسلام (ص)


ام حکیم ، ام زبیر

عمه پیامبر اسلام (ص)

معادل ابجد

ام زبیر

260

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری